هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

هستی بهترین هدیه هستی

هستی جون 9-6 ماهگی

 دیگه دختر گلم کم کم بزرگ و خانم شده خیلی از کارهاش هم از روی تقلید و برای جلب توجه اطرافیان ... دیگه دختر گلم کم کم بزرگ و خانم شده خیلی از کارهاش هم از روی تقلید و برای جلب توجه اطرافیان بود ، مثلا" خیلی سریع بعضی رفتار مامان و بابا رو تکرار می کرد انواع خوابیدن ها روی صندلی نشستن ، تماشای تلویزیون و ...   ...
17 آبان 1391

هستی جون و تلاش برای رسیدن به میوه

  هشت ماهگی هستی جون دستش رو به اطراف می گرفت و چند قدمی بر می داشت فداش بشم چقدر زمین می خورد ولی ... هشت ماهگی هستی جون دستش رو به اطراف می گرفت و چند قدمی بر می داشت فداش بشم چقدر زمین می خورد ولی دوباره تلاش می کرد که راهش رو ادامه بده خدا نکنه یه خوراکی هم بهش نشون می دادیم دیگه حتما" تالاشش رو بی نتیجه نمی ذاشت تا موفق بشه . حتی از ارتفاع بلند تر از قد خودش هم سعی می کرد مثل این صحنه ها که مشغول تلاش برای رسیدن به میوه های روی میز بود عزیز دلم چند با افتاد ولی دوباره سعی می کرد ...          ...
7 آبان 1391

بازی هستی جون با cd های بابا

وای از دست هستی جون با این فضولی ها و شیطنتاش به محض اینکه وارد خونه می شدیم ( از اداره برمی گشتیم ) هستی جون یه جایی مشغول می شد ... وای از دست هستی جون با این فضولی ها و شیطنتاش به محض اینکه وارد خونه می شدیم ( از اداره برمی گشتیم ) هستی جون یه جایی مشغول می شد خدا نکنه که صدایی ازش نمی اومد حتما" یه خراب کاری هم دنبالش بود ولی بیشتر مواقع حس کنجکاوی عزیز مامان بود که باعث بهم ریختگی می شد ... برای مثال یکی از اون علایق هستی جون در کشو ها و کمد و کابینت بود مثلا" کشو cd های بابا ... ...
7 آبان 1391

شیطنت های هستی جون

 دختر گلم از همون اول خیلی شیطون بود طوری که من و بابا هم هر روز با یه موضوع تازه کلی ذوق زده می شدیم و کیف می کردیم ... دختر گلم از همون اول خیلی شیطون بود طوری که من و بابا هم هر روز با یه موضوع تازه کلی ذوق زده می شدیم و کیف می کردیم و بعدش با آب و تاب برای همه تعریف می کردیم تازه تلفن می کردیم مشهد برای خاله جونی ها و ... هم تعریف میکردیم . چند نمونه از اون خاطرات رو برای شما هم گذاشتم تا کیف کنید .             ...
7 آبان 1391

هستی جون و ماجرای پشه بند

 چند روزی بود که وجود پشه خیلی هستی جون رو اذیت می کرد هر کاری هم می کردیم باز دختر نازم از نیش این مزاحم ها در امان نبود ، بالاخره تصمیم گرفتیم ... چند روزی بود که وجود پشه خیلی هستی جون رو اذیت می کرد هر کاری هم می کردیم باز دختر نازم از نیش این مزاحم ها در امان نبود ، بالاخره تصمیم گرفتیم حتی در طول روز هم از پشه نبد استفاده کنیم ... ولی این پشه بند برای هستی جون شیطون وبلا فقط کاربرد محافظت نداشت بلکه یک وسیله برای بازی و حرکات ورزشی عزیز مامان هم بود ... باور ندارید اینم چند تا از عکساش ...   ...
25 مهر 1391

شروع به کار هستی جون از هفت ماهگی

 فداش بشم دختر نازم از هفت ماهگی شروع به کار کرد و پا به پای مامان از 7 صبح می رفت اداره ( البته مهد کودک اداره ) ... فداش بشم دختر نازم از هفت ماهگی شروع به کار کرد و پا به پای مامان از 7 صبح می رفت اداره ( البته مهد کودک اداره ) اسم مهدشون گلهای نارنجی ... آخی دختر گلم از روزای اول قبول کرد که بره مهد و تا عصر اونجا با خاله های مهد راحت دوست شد و بعد از مدتی وابسته هم شد ... مامان هم در طول روز چند باری به دخترش سر میزد تا هستی جون بتونه شیر هم بخوره ... عزیز دل مامان هر روز صبح یه خاطره قشنگ برای مامان داره ... یه روز خوشحال... یه روز خواب آلود ... یه روز سرد ... ...
24 مهر 1391

هستی جون سه روز اول زندگی

 هستی جون یک شب رو همراه مامان و مامانی مهمون بیمارستان بود . فردا صبح بعد از چک دکتر متخصص نوزادان سالم و سرحال آماده رفتن به خونه شد ، البته قبل از رفتن ...       هستی جون روز اول زندگی در بیمارستان محل تولد هستی جون یک شب رو همراه مامان و مامانی مهمون بیمارستان بود ، چه شبی بود مامان خیلی درد داشت اما هستی جون راحت خوابید البته چند باری هم مامانی برای خوردن شیر بیدارش کرد و مامان هم با سختی زیاد به دختر گلش شیر داد تا راحت بخوابه و تا صبح چشم از هستی جون بر نداشت . فردا صبح بعد از چک دکتر متخصص نوزادان سالم و سرحال  آماده رفتن به خونه شدن ، قبل از اون فیل...
24 مهر 1391

رسم فندق خورون در شب ده هستی جون

  یادش به خیر شب ده هستی جون همگی دوره هم جمع شدیم ...   یادش به خیر شب ده هستی جون همگی دوره هم جمع شدیم... طبق رسم شمالی ها (هستی جون از طرف پدری اصالت رشتی داره ) شب دهم تولد بچه فامیل دور هم جمع می شن و مهمونی و شادی و ... (جاتون خالی ) در این مهمونی یک بازی به نام فندق بازی هم انجام می دن که جایزه برنده همه فندق های اون بازی ... ما هم بازی کردیم و برنده هم خاله مامان هستی جون شدن و همه فندق ها هم تقدیم ایشون شد ... خیلی خوب بود خیلی خندیدیم البته هستی جون فقط از فرصت استفاده کرد و خوابید ... جای شما هم خالی ... ...
23 مهر 1391

عکسهای آتلیه شش ماهگی هستی جون

هستی جون شش ماهگی خودش رو در مشهد جشن گرفت ... هستی جون شش ماهگی خودش رو در مشهد جشن گرفت ... ولی اون واکسن شش ماهگی که حسابی دختر گلم رو غافلگیر و یک کمی هم اذیت کرد ... البته خوشبختانه قبل از اون برای عکس یادگاری رفتیم آتلیه و چند تا عکس گرفتیم اونجا هم خاله حوریه جون خیلی کمک کرد و هستی جون رو مشغول کرد تا عکاس بتونه کارش رو خوب انجام بده ...یادش به خیر ...   ...
23 مهر 1391