هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

هستی بهترین هدیه هستی

نامزدی خاله جون ندا شهریور 1390

  هستی جون برای اولین بار مجلس نزدیک ترین عزیزاش یعنی خاله جون ندا رو در سن شش ماه و چند روزگی یعنی نیمه شهریور 1390 برگزار کرد ...   هستی جون برای اولین بار مجلس نزدیک ترین عزیزاش یعنی خاله جون ندا رو در سن شش ماه و چند روزگی یعنی نیمه شهریور 1390 برگزار کرد ... دختر گلم خیلی دختر خوبی بود کلا" از صبح روز مراسم خونه مادر جون مهمون بود تا مامان بتونه برای مجلس آماده بشه بعدش هم به اتفاق مادرجون و پدر جون و عمو جون در مراسم شرکت کرد ... در حین مجلس هم فقط 2-3 ساعت اول رو بیدار بود و بعدش خیلی خانم با توجه به اینکه مراسم تو باغ بود و هوا هم یک کمی سرد شده بود تو بغل مادر جون ...
17 آبان 1391

اولین ماه رمضان هستی جون 1390

  یادش بخیر ماه رمضون 90 اولین ماه رمضون هستی جون همزمان بود با آخرین روزهای تعطیلی و مرخصی مامان هستی جون هم کم کم باید آماده می شد برای رفتن به مهد ... یادش بخیر ماه رمضون 90  اولین ماه رمضون هستی جون همزمان بود با آخرین روزهای تعطیلی و مرخصی مامان هستی جون هم کم کم باید آماده می شد برای رفتن به مهد ، دیگه سینه خیز رفتن رو کنار گذاشته بود شروع بع چاردست و پایی کرده بود دختر نازم روروک رو هم خیلی دوست داشت ... فداش بشم ...         ...
17 آبان 1391

اولین عید نوروز هستی جون 1390

   هستی جون اولین عید نوروز زندگی قشنگش رو در 27 روزگی دید ... هستی جون اولین عید نوروز زندگی قشنگش رو در 27 روزگی دید ...  سال 1390 سال خرگوش اولین نوروز هستی جون در شهر مشهد خونه مامانی و بابایی و در کنار بقیه خانواده خیلی خوش گذشت . هستی جون هم کم کم به محیط اطراف و اعضای خانواده عادت کرده و مامان هم با بچه داری کنار اومده بود البته با کمک مامانی و خاله جون ها و مادرجون و ...  لحظه سال تحویل ساعت 2 و 45 دقیقه صبح بود . هستی جون بغل خاله جون ندا خیلی هوشیار و شارژ سال جدیدش رو آغاز کرد و تا دو ساعت بعدش هم تصمیم خوابیدن نداشت به همین دلیل خاله جونی ها هم همراش بیدار بودن ... صبح که همه بیدار شد...
17 آبان 1391

اومدن به خونمون - تهران اردیبهشت 1390

هستی جون بالاخره بعد از سه ماه آماده رفتن به خونه خودش در تهران شد ... هستی جون بالاخره بعد از سه ماه آماده رفتن به خونه خودمون در تهران شد . مامانی و بابای و مامان هستی جون برای اولین بار یک سفر بین شهری اون هم مشهد به تهران تدارک دیدن تا هستی جون رو به خونه خودش ببرن ، از اون طرف هم بابا در تهران چشم انتظار دختر گلش بود و کلی خونه رو آماده کرد ، دل تو دلش نبود که نکنه راه دور و مسافت زیاد دختر عزیزش رو اذیت کنه ... ولی خدا رو شکر سفر خیلی خوبی بود البته بابایی هم خیلی مراقب نوه گلش بود و دائم برای استراحت بین راه ماشین رو نگه می داشت ... بالاخره بعد از 10 ساعت راه رسیدیم تهران ...خونه خودمون ...اتاق هستی جون و بابا که ...
17 آبان 1391

گردش در پارک سرخه حصار تابستان 1390

 جاتون خالی یکی از جمعه های تابستون گرم 1390 به همراه خانواده سوسن جون (دوست مامان) رفتیم پارک سرخه حصار ...    آخرین جمعه تابستون1390 به همراه خانواده سوسن جون (دوست مامان) رفتیم پارک سرخه حصار ، خاله حوریه هم اومده بود تهران خونمون. هستی جون با خاله حوریه و پرنیا ( دختر خاله سوسن ) خیلی بازی کردن و خندیدن و حسابی تو هوای آزاد کیف کردن ، مامان و خاله سوسن با هم بابا و عمو فریدون (شوهر خاله سوسن ) هم با هم خیلی خوش گذروندن ... خاله جون حوریه خیلی در نگهداری هستی جون به مامان کمک کرد دستش درد نکنه           ...
17 آبان 1391

سفر به مراغه مهر ماه 1390

  نیمه مهر 90 هستی جون به همراه مامان و بابا برای انجام کارهای دانشگاه مامان رفتیم مراغه ... نیمه مهر 90 هستی جون به همراه مامان و بابا برای انجام کارهای دانشگاه مامان رفت مراغه هوا  سرد شده بود ، دو سه روزی که ما مراغه بودیم دختر گلم بیشتر با بابا مشغول بود تا مامان به کارهای دانشگاه برسه عزیز مامان اصلا" بابا رو اذیت نکرد فداش بشم تازه درد دندون هم داشت آخه داشت دندون در می آورد ...  ...
17 آبان 1391

خاطرات سفر دبی آبان 1390

 یادش به خیر آبان ماه هستی جون همراه مامان و بابا رفتیم مسافرت دبی دختر گلم خیلی خوش مسافرت مامان رو اذیت نکرد ، هر موقع هم که خسته می شد ...     یادش به خیر آبان ماه 90 رفتیم مسافرت دبی ، دختر گلم خیلی خوش مسافرت مامان بابا رو اذیت نکرد ، هر موقع هم که خسته می شد تو کالسکه راحت می خوابید تازه کلی هم از دیدن مناظر قشنگ دوروبرش خوشحال می شد و گاهی هم ذوق می زد . هوا هم خیلی خوب بود جاتون خیلی خیلی خالی بود ...               ...
17 آبان 1391

دندونی هستی جون آبان 1390

  اولین دندون هستی جون هفت آبان 90 در آومد کلی هم دختر گلم اذیت شد و درد کشید فداش بشم ... اولین دندون هستی جون هفت آبان 90 دراومد قبلش کلی دختر گلم اذیت شد و درد کشید فداش بشم وقتی لثه هاش تاول زده بود و آب دهنش زیاد می ریخت خیلی مظلوم و معصوم شده بود عزیز مامان با این حال زار و مریض می رفت مهد ... تا بالاخره دو تا مروارید کوچولو پایین اومد بیرون و دختر نازم راحت شد.   بعد از دو هفته که دندون های پایین هستی جون در اومد رفتیم مشهد ، مادر جون به رسم خودشون (شمالی ها ) برای دختر گلم  مراسم دندونی گرفتند کلی هم بهش هدیه دادن . جاتون خالی آش دندونی خوشمزه ای خوردیم خیلی هم خندیدیم از خاطرات تولد...
17 آبان 1391

شرکت در مراسم اولین ماه محرم 1390

 دختر گلم اولین ماه محرم زندگیش رو در10-9 ماهگیش گذروند ، برای شرکت در مراسم عذاداری در منزل مامانی و بابایی رفتیم مشهد البته ...   دختر گلم اولین ماه محرم زندگیش رو در10-9 ماهگیش گذروند ، برای شرکت در مراسم عذاداری در منزل مامانی و بابایی رفتیم مشهد البته این 5 روز مراسم آخر ماه صفر همزمان بود با امتحانهای مامان به همین دلیل هستی جون چند روزی رو مهمون مامانی و خاله جون ها در مشهد بود تا مامان امتحانهاش رو تموم کرد و برای روز آخر مراسم که شهادت امام رضا (ع ) هم بود رفت مشهد ، تو این چند روز که هستی جون از مامان دور بود خیلی به مامان و بابا سخت گذشت ولی خدا رو شکر دختر گلم بهش خوش گذشته بود آخه اونجا هم...
17 آبان 1391