هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

هستی بهترین هدیه هستی

تولد مامان هدی 26 دی 1392

26دی ماه تولد مامان هدی ست . یک سال دیگه هم اومد و به سرعت برق و باد رفت ، البته با کلی خاطره خوب و قشنگ از بزرگ شدن عزیز دلمون هستی جون در کنار مامان و بابا . خدای عزیز و مهربونم  ... 26دی ماه تولد مامان هدی ست . یک سال دیگه هم اومد و به سرعت برق و باد رفت ، البته با کلی خاطره خوب و قشنگ از بزرگ شدن عزیز دلمون هستی جون در کنار مامان و بابا . خدای عزیز و مهربونم  هزاران بار ازت متشکرم به خاطر همه خوبی ها و قشنگیهای زندگی که به من لطف کردی ، خدای خوبم ، ممنون از این همه لطفی که به من داری به خاطر نعمت بزرگ و لذت بخش مادر شدن ، نعمت فرزند خوب و سالم داشتن ، نعمت همسر و خانواده خوب و مهربون داشتن و به خاطر همه موفقیتهایم که رسی...
8 بهمن 1392

هستی جون در مراسم محرم و صفر 1392

محرم و صفر امسال هم گذشت و هستی جون عزیز ما یکسال بزرگتر شد و در این ایام با امام حسین(ع) و ماجرای عاشورا هم بیشتر آشنا شد و ... محرم و صفر امسال هم گذشت و هستی جون عزیز ما یکسال بزرگتر شد. در این ایام با امام حسین(ع) و ماجرای عاشورا هم بیشتر آشنا شد و دومین ماه محرم و صفر زندگیش رو تجربه کرد.امسال هم به لطف خدا ما تونستیم مثل سالهای قبل تعطیلات شهادت امام حسین (ع) رو بریم مشهد و مراسم عزاداری رو اونجا کنار خانواده هامون برگزار کنیم و ایام آخر صفر شهادت امام رضا (ع) هم مشهد بودیم جای همتون خالی مشهد تو این ایام خیلی با شکوه تر و با حال و هواست . مامانی روزهای آخر صفر رو خونشون مراسم روضه خونی دارن ما هم 3 روز آخر روضه هاشون مشهد بودیم ...
2 بهمن 1392

یلدا در خونمون 1392

شب یلدا امسال ما خونمون مهمون داشتیم یعنی طبق سالهای قبلی ، اگه شب یلدا رو خونه خودمون تهران باشیم یه سال ما میریم خونه خاله سوسن (دوست مامان هدی ) و سال بعد اونها مهمون ما هستن ، امسال هم نوبت اونها بود که مهمون ما باشن ...  شب یلدا امسال ما خونمون مهمون داشتیم یعنی طبق سالهای قبلی ، اگه شب یلدا رو خونه خودمون تهران باشیم یه سال ما میریم خونه خاله سوسن (دوست مامان هدی ) و سال بعد اونها مهمون ما هستن ، امسال هم نوبت اونها بود که مهمون ما باشن ... هستی جون و مامان هدی از روز جمعه مشغول آماده کردن خوراکی های شب یلدا و تزئینشون شدن . دختر گلم دیگه هم اذیت نمی کنه و هم دوست داره همراه مامان کارهای خانومانه انجام بده تزئین کنه و ... ...
1 دی 1392

جشن یلدا در مهدکودک 1392

سومین جشن یلدا هستی جون هم از راه رسید . امسال مهد کودک هستی عزیزم یه جشن مختصر بین خودشون بر پا کردن و مثل پارسال جشن مفصل و عکاس و ... نداشتن اما یه کرسی کوچیک درست کردن همشون دورش نشستن ... سومین جشن یلدا هستی جون هم از راه رسید . امسال مهد کودک هستی عزیزم یه جشن مختصر بین خودشون بر پا کردن و مثل پارسال جشن مفصل و عکاس و ... نداشتن اما یه کرسی کوچیک درست کردن همشون دورش نشستن ، یه شعر یلدا حفظ کردن و در مورد فصل زمستون وبرف صحبت کردن و قصه تعریف کردن و یه چند تایی هم عکس یادگاری و فیلم گرفتن ... ...
1 دی 1392

هستی جون و خمیر بازی آذر 1392

دختر گلم هستی جون جدیدا" همراه شعرهاش دو تا سوره توحید و کوثر رو حفظ کرده به همین خاطر کلی جایزه از همه گرفته که یکی از اون ها خمیر بازی که بابا مسعود براش خریده ... دختر گلم هستی جون جدیدا" همراه شعرهاش دو تا سوره توحید و کوثر رو حفظ کرده به همین خاطر کلی جایزه از همه گرفته که یکی از اون ها خمیر بازی که بابا مسعود براش خریده از اون روز یکی از برنامه های بازی هستی جون با مامان هدی خمیر بازی شد. هر روز بلافاصله که از اداره برمی گردیم هستی خانم می گه مامان بیا خمیر بازی ، مامان هدی هم با همه خستگی و کارهای باقی مونده باید وسایل بازی هستی خانم رو آماده کنه و همراه باهاش مشغول خلق آثار هنری ... بعضی اوقات اونقدر تو طراحی و نقش اثر هنری غرق...
1 دی 1392

تولد بابا مسعود 25 آذر 1392

امسال هستی جون و مامان هدی با همکاری هم شب تولد بابا مسعود رو جشن گرفتن ، من و دختر گلم از چند روز قبل تدارک جشن تولد بابا رو دیده بودیم ... امسال هستی جون و مامان هدی با همکاری هم شب تولد بابا مسعود رو جشن گرفتن ، من و دختر گلم از چند روز قبل تدارک جشن تولد بابا رو دیده بودیم .هدیه هامون رو هم خریده بودیم فقط مونده بود کیک تولد که بعد از ظهر در راه برگشت از اداره رفتیم قنادی و هستی جون یه کیک کوچولوی خوشگل رو انتخاب کرد و روش نوشتن ((بابا مسعود تولدت مبارک)) خریدیم و بدو بدو به سمت خونه ... قرار بود من اتاق رو آماده کنم و هستی جون هم به بابا نگه تا غافلگیر بشه . با عجله اومدیم خونه تا در برو باز کردیم بابا مسعود هم از راه رسید و ...
25 آذر 1392

گردش هستی جون در باغ وحش آبان 1392

من و بابا مسعود دختر گلم هستی جون رو تا حالا به باغ وحش نبرده بودیم آخه کوچولو بود و محیط باغ وحش یه کم آلوده ، اما حالا دیگه یه کم بزرگتر شده و خودش ... من و بابا مسعود دختر گلم هستی جون رو تا حالا به باغ وحش نبرده بودیم آخه کوچولو بود و محیط باغ وحش یه کم آلوده ، اما حالا دیگه یه کم بزرگتر شده و خودش خیلی دوست داشت بره و از نزدیک حیوونا رو ببینه ، ما هم با خاله سوسن (دوست مامان) برنامه ریزی کردیم و یه جمعه رو از صبح همگی (هستی جون و پرنیا جون و مامان بابا ها ) آماده و سر حال رفتیم باغ وحش جاتون خالی ...   ...
19 آذر 1392

هستی جون و عید غدیر آبان 1392

عید غدیر امسال پنج شنبه دوم آبان بود ، جاتون خالی رفتیم مشهد ، آخه مامان هدی  هستی جون سید هست و این روز بابایی خونشون مهمونی دارن . عید غدیر امسال پنج شنبه دوم آبان بود ، جاتون خالی رفتیم مشهد ، آخه مامان هدی  هستی جون سید هست و این روز بابایی خونشون مهمونی دارن فامیل هم مثل همیشه برای دیدن بابایی و عرض تبریک میان خونشون ، ما هم برای عرض تبریک خونه چند تا بزرگترای فامیل میریم به خصوص دیدن عموجون های مامان هدی،خلاصه از صبح تا آخر شب بیابرو داریم و حسابی مشغولیم و خوش می گذره. هستی جون عزیز گلم دیگه می دونه بریم مشهد حسابی سرش شلوغ می شه و مهمون بازی و خوشحالی، از صبح اول وقت آماده شد و همراه ما... جاتون خالی. جمعه...
17 آذر 1392

سفر به نمک آبرود مهر 1392

  امسال تابستون به دلیل حجم زیاد عروسی ها و درس مامان هدی مسافرتی  غیر از مشهد نرفتیم ، مهر ماه بالاخره همه کارها به خیر و خوشی تمام شده بود و برای رفع خستگی ها یه سفر کوتاه سه نفره واقعا" لازم بود . پس مسافرت سه روزه نمک آبرود رو برنامه ریزی کردیم و ... امسال تابستون به دلیل حجم زیاد عروسی ها و درس مامان هدی مسافرتی  غیر از مشهد نرفتیم ، مهر ماه بالاخره همه کارها به خیر و خوشی تمام شده بود . برای رفع خستگی ها یه سفر کوتاه سه نفره واقعا" لازم بود . پس مسافرت سه روزه نمک آبرود رو برنامه ریزی کردیم و ... یه چهارشنبه حرکت به سمت شمال، مقصد نمک آبرود . در مسیر راه ، برای صبحانه یه توقف کوتاه در هتل گچسر پارسیان داشتیم و بقیه...
12 آذر 1392